جدول جو
جدول جو

معنی رجعت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رجعت کردن(تَ کَ دَ)
مراجعت کردن. بازگشتن و واپس آمدن. (ناظم الاطباء). عودت کردن. برگشتن. بازگشتن. مراجعت کردن. معاودت کردن. بازپس آمدن: و لشکرهای جهان بر وی (شاپور) جمع شدند و رجعت کرد و طیسبون از للیانوس بازستد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 71)، (اصطلاح نجوم) بازگشتن کوکب از سیر طبیعی خود:
وگر رخصه یابد ز تو هست ممکن
که خورشید رجعت کند هم به خاور.
خاقانی.
و رجوع به رجعت شود.
، بازگشتن امام پس از غیبت. رجوع به رجعت شود، بازگشتن بسوی دنیا پس از مرگ:
همخانه شوی به مهد عیسی
رجعت کنی از اشارت جم.
خاقانی.
و رجوع به رجعت شود
لغت نامه دهخدا
رجعت کردن
مراجعت کردن
تصویری از رجعت کردن
تصویر رجعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیعت کردن
تصویر بیعت کردن
عهد بستن، بیعت بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
مقابل کج کردن و خم کردن، از کجی و پیچیدگی درآوردن، برپا کردن، برپا داشتن، درست کردن، استوار ساختن، آماده کردن، مهیا ساختن، ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغبت کردن
تصویر رغبت کردن
رغبت داشتن، میل داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنعت کردن
تصویر شنعت کردن
سرزنش کردن طعنه زدن سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجرت کردن
تصویر هجرت کردن
مهاجرت و کوچ کردن، ارتحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراجعت کردن
تصویر مراجعت کردن
بازگشتن باز گشتن بر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
ترفند زدن، بازی دادن حیله کردن چاره کردن، بازی کردن ملعبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراعت کردن
تصویر زراعت کردن
کاشتن و کشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده کردن، یا خیال کسی را راحت کردن موجب اطمینان خاطر او شدن، آسوده کردن آرامش بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغبت کردن
تصویر رغبت کردن
یازیدن رغبت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعت کردن
تصویر بیعت کردن
پیمان کردن دست دادن عهد کردن با پیمان دوستی بستن با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحلت کردن
تصویر رحلت کردن
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال کردن، باز همسری پیوند دوباره پس از رهایی باز آمدن باز گشتن، بازگشتن مرد به سوی زن مطلقه رجعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
((کَ دَ))
آماده شدن، آماده کردن، ترتیب دادن، مسخّر کردن، میل کردن، هوس کردن، مطابق کردن، برابر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
((~. کَ دَ))
ظاهرسازی کردن، حیله کردن، بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
Grace
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
Right
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
Reset
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
скинути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
resetować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
okazać łaskę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
poprawić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
виправити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
оказать милость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
дарувати милість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
gnädig sein
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
richtig stellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
zurücksetzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
исправить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
сбросить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
纠正
دیکشنری فارسی به چینی